دل انسان به حرص و کینه چرکین کویر آلوده و دریاچه غمگین مصیبت ها به دوشش دارد آن کس که میخواهد جهان را بهتر از این
برچسب: شاعرانگی
شعر کشتی شکسته/ابوالقاسم کریمی
شبیه کشتی در هم شکسته قطار زندگی از هم گسسته غروب زخمی فصل زمستان به دوش خسته ی کارون نشسته
شعر شهر کویری /ابوالقاسم کریمی
در این شَهر کویری ابر خسته کنارِ ماه پاییزی نشسته گرفته غم گلوی نازکش را نمیدانم دلش را کی ، شکسته
شعر کوچه های عاشقی/ابوالقاسم کریمی
گذشته حال و فردا را به هم ریخت زمین را یک زن زیبا به هم ریخت سکوت کوچه های عاشقی را لب جادویی حوا به هم ریخت
شعر کشتی شکسته/ابوالقاسم کریمی
شبیه کشتی در هم شکسته قطار زندگی از هم گسسته غروب زخمی فصل زمستان به دوش خسته ی کارون نشسته
شعر شهر کویری /ابوالقاسم کریمی
در این شَهر کویری ابر خسته کنارِ ماه پاییزی نشسته گرفته غم گلوی نازکش را نمیدانم دلش را کی ، شکسته