تبر بازوی جنگل را بریده بیابان جان هامون را خریده طلوع منطق سیمانی سد به مرز باور کارون رسیده
دسته: شعر
شعر هوای سبز/ابوالقاسم کریمی
خزان در دفتر شعرم خزیده لب خندان من را غم خریده هوای سرد فردا های تاریک به باغ سبز ایمانم رسیده
شعر درخت آرزو/ابوالقاسم کریمی
زمین در پنجه ی شب های سرد است زمان باروت بی رحم نبرد است دلت را خوش نکن به باد و باران درخت آرزو بی حال و زرد است
شعر ورامین/ابوالقاسم کریمی
ورامین را کم آبی کرده خسته بیابان ظرف آبش را شکسته هوای سرد و خشک فصل پاییز به دوش خاکی شهرم نشسته
شعر شادی/ابوالقاسم کریمی
اگه دنیا ، به دستانش تفنگه دل دریایی ما ، مرد جنگه برای هر که شادی را بخواهد تموم زندگی ، یک جا قشنگه
شعر دوام گل/ابوالقاسم کریمی
زمین سرد و سپیده در زمستان وَ باران هم ، شدیده در زمستان جوان ، تو لایق شادی و عیشی دوام گل ، بعیدِ در زمستان
شعر لبخند شکسته/ابوالقاسم کریمی
گل زیبای لبخندم شکسته می آید غم به سویم دسته دسته اگر قلب شکسته می خری تو خداوندا دل من هم شکسته
دل یوسف وش/ابوالقاسم کریمی
کسی که عمر او در بند آه است گذشته حال و فردایش سیاه است او می فهمد دل یوسف وش من چرا افتاده و در قعر چاه است
شعر هوای دلگیر/ابوالقاسم کریمی
هوا دلگیر و مردم ، مردم آزار دروغ و دزدی و بیکاری بسیار جوانی یک چراغ نیمه سوز است که میسوزد در این تالار غم بار
شعر گوال اشک/ابوالقاسم کریمی
خدا، افتاده در گودال اشکم همه خندان و من دنبال اشکم تن ِ زخمی و خستم را بپوشان هوا سرد است و من پامال اشکم